عشق‌ یعنی...

ساخت وبلاگ

از شوق تو مجنونم و از عشق تو لبریز آن خنده‌ی تو، کشته جهان را و مرا نیز ‌ در بند تو بودن چقدَر حال عجیبی‌ست سربازِ اسیرم به دلِ لشکر چنگیز! ‌ حتماً که نباید به کَفَت دشنه ببینیم! آن غمزه‌ی چشمان تو چون خنجر خون‌ریز ‌ مشروط مرا خواسته‌ای؟ هرچه تو گویی ستّارتر از من چه کسی هست به تبریز؟! ‌ ای وای بر احوال من آن‌دَم که نباشی ای وای به دلباختگان در مَه پاییز ‌ یک‌چند کنارم بنِشین و سخنی گو تا کِیف کنم از لب و دندان شکرریز... عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 9 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 12:11

دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست!تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکستفکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماستبی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ستبس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتنخلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرستعاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنانهرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشستناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دیدبعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بستنفیسه‌سادات موسوی Arash چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ 19:57 عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 7:59

کافر به چشم‌های تو باور می‌آوردآن چشم‌ها که آه مرا برمی‌آوردمن در پی تو هستم و مردم پی بهشتایمان شهر، کفر مرا درمی‌آوردعطر تو خوش‌تر است از آن عطرها که باداز سوی باغ‌های معطر می‌آوردآتش بزن به خاطره‌هایی که در قفسپرواز را به یاد کبوتر می‌آوردعاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشتبی یاد عشق، حوصله را سرمی‌آورد... سجاد_سامانی Arash دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۲ 22:11 عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1402 ساعت: 23:46

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جویمن نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی‌ بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیزدلق آلوده صوفی به می ناب بشوی‌ سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکنای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی‌ دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببراز در عیش درآ و به ره عیب مپوی‌ شکر آن را که دگربار رسیدی به بهاربیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی‌ روی جانان طلبی آینه را قابل سازور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی‌ گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گویدخواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی‌ گفتی از حافظ‌ ما بوی ریا می‌آیدآفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی‌‌ حافظ عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 3 فروردين 1402 ساعت: 17:24

‌ هوا هوای بهار است و باده باده‌ی ناببه خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب.‌‌در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداستكه خوش به جان هم افتاده‌اند آتش و آب.‌‌ فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهارمرا به جامی از این آب آتشین دریاب.‌‌ به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش!به بزم ساده‌ی ما، ای چراغ ماه بتاب!‌‌ گُل امید من امشب شكفته در بر منبیا و یك نفس ای چشم سرنوشت بخواب.‌‌ مگر نه خاك ره ِ این خرابه باید شد؟بیا كه كام بگیریم از این جهان خراب‌ فریدون_مشیری عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 3 فروردين 1402 ساعت: 17:24